حقایقی در مورد جانی دپ، از زبان خودش
- من با چند دختر فوق العاده بودم و واقعا فکر میکردم عاشقشون هستم. ولی الان شک دارم! آیا این عشق بود؟ نمیدونم! بنابراین نمیتونم بگم آیا من میتونم کسی رو برای تمام عمر یا حتی مدت طولانی دوست داشته باشم. (اینم مال 95 هست و هنوز ونسای عزیز پا به زندگیش نذاشته!!!)
- من یکمی عقب افتاده ام. دلم میخواد یک مرد پیر باشم و شیکم آب جوئی گنده داشته باشم و جلوی یه دریاچه بشینم بهش خیره بشم!
- من به همین حقیقی ای که هستم هستم! اگر مهربون و دوست داشتنی ام، یعمی مهربون و دوست داشتنی ام! و اگر یه عوضی ام، رسما یه عوضی میشم! عوضی بودن افتخار نداره، ولی اینی که خودم هستم برام افتخار داره.
- (رفتیم 2003 و ببینین حرفها چقدر عوض میشه) من میخوام واسه اینده چیکار کنم؟ همینریختی ادامه بدم و توی این بیزینس باشم و همیکنکارا بکنم؟ خیر! من الان تهنها چیزی که برام مهمه اینه که تا آینده، یک پدر باشم، یک پدر خوب! و یک مرد خانواده!
- سالها میگفتن من یه وحشی ام! حالا میگن من وحشی بووودم، پسر بد بووودم، خرابکار بووودم. فکر کنم این تغیر زمان به گذشته بخاطر اینه که من پدر شدم! رسانه ها شروع میکنن خوب جلوه دادنت!!! برای همه اتفاق میفته!!
- خب اگر شما به من میگین که "سکسی ترین مرد زنده" هستی، من خیلی متشکر و خوشحال میشم. ولی واقعا نمیفهمم چی میگین!!
- یه روز یکی به من گفت "ناکجا آباده تو کجاست؟" .. در دم منظورش رو گرفتم. خانواده ام، خونه ام، بچه هام. گرفتم منظور رو!
- وحشتناک ترین لحظه های زندگی من ، لحظه هائی هستن که باید بری روی صحنه و برای یک خیل عظیم مردم چند جمله بگی!! من همیشه احساس میکنم شبیه احمق ها هستم اون بالا!
- حالا گیریم که دزدان دریایی خوب رفت و چارلی خیلی توپ شد و غیره و غیره، من زیاد تو بحرش نیستم، هنوزم گند زیاد دارم! (2006 قبل از یه خروار بازیه خوبه دیگه)
- درسته من بچه دارم و قاعدتا باید آدم آرومی باشم، ولی هنوز میتونم تلویزین رو بزنم داغون کنم! یه سری چیز ها هنوز توی من هست، که با بازی کردن در فیلمها برام تخلیه میشن. مثل فیلم شجاع، که منو به اصلم برگردوند. و از همه بهتر کاپیتان جک هست که باعث میشه اون FUN درونم رو هر طور دلم میخواد بیرون بریزم.
- (پرسیده بودن چرا دو ساله ریشتو نتراشیدی) خی این سوال خوبیه! اگر من اصلاح کنم، ماه ها و ماه ها و ماه ها طول میکشه تا در بیاد، چطوری هم در میاد، هفت تا تار مو اینور، سه تا اونور، شیش تا وسط!! اونوقت مجبورم یه چیزی مثل گریم روش بچسبونم!!
- پدر بودن، چیزیه که تو رو از روزمره در میاره. من پدر خوبی ا، خیلی هم پدره خوبی ام و افتخار میکنم اینو بگم!! من از بچه هام یاد میگیرم، و واقعا فکر میکنم تنها چیزه قشنگه توی زندگیه. بقیه اش همش مزخرفه.
در مورد عقایدش :
- من فکر نمیکنم یک فرد طوری بدنیا اومده باشه که تا اخر عمر با فرد دیگه ای باشه! آمین! (سال 98، هاهاها)
- من به تمام ادیان علاقمندم . (1994)
در مورد پا به سن گذاشتن :
- صورتت شروع میکنه به چین و چروک پیدا کردن، گور باباش، چرا که نه؟ اینا رو خودم بدست اوردم!
- در زمان نوجوانی و حول و حوش 20، تو تسخیر ناپذیری، نامیرائی، و بعدش میفهمی که نه الاغ، میرائی!
- پیر شدن اجتناب ناپذیره، ولی بزرگ شدن دست خودته! میتونی هی سن افزایش بدی، ولی چیزهائی از کودکیت در خودت نگه داری، و اونها هم تو رو نگه میدارن.
- من از پیرتر شدن استقبال میکنم. میدونم یه روزی کمرت هی خم و خم تر میشه، خنده دار راه میری، لاله های گوشت بطرز خنده داری آویزون میشن. ولی این منو نگران نمیکنه. یه زمانی 37 - 38 سالم بود و یجوری توی برزخ بودم که تکلیف من چیه؟ .. تا 40 سالم شدم و گفتم " آه .. من 40 سالمه" و از قیر یه سری مسائل مثل هر شب بیرون بودن با رفقا و اینا راحت شدم. هیچ وقت حال نکردم!!